دخترگندمگون...

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

    امکانات وب

    پسری ازقبیله ی روبرو عاشق گیسوان رها شده اش در باد شده بود یا نمی داند شاید هم عاشق رقص دامن رنگارنگ و چین داری که بی شباهت به رقص کولیان صحرایی نیست... من نگاهم را از او دزدیده بودم و او هر سحر با صدای نواختن نی اش به من می گفت که چقدر دوستم دارد و دلتنگ است... و من شبیه دخترکی روستایی که شرم عشق گونه هایش را سرخ می کند و با هر بزک و سرخابی بیگانه است... گاهی با تار نواختن خودرامشغول می کند و دردل با خودمیگوید  مبادا صدای تارم رابشنود و  بفهمد چه بر دلم می گذرد...

     

    باورم نمی شه ...
    ما را در سایت باورم نمی شه دنبال می کنید

    برچسب : نویسنده : raviyeehsasata بازدید : 207 تاريخ : جمعه 23 تير 1396 ساعت: 16:07