شبیه چای سرد شد...ازدهن افتاد
دودشد...هوارفت
شبیه نوشته هایی که روی کاغذ آرمیدندوخاکسترشدند
دورشد...خیلی دور
شبیه همین آدم هایی که می افتند شایدازچشم
بغض شد...پرازدرد
شبیه اشکی که می چکد...
باورم نمی شه ...
برچسب : نویسنده : raviyeehsasata بازدید : 180