باورم نمی شه

متن مرتبط با «نگاه من» در سایت باورم نمی شه نوشته شده است

بهشت من...

  • روی زمین که باشی ، می گردی، دنبال هر دلیلی برای خوشبختی، همه را با خودت مرور می کنی، تصویر قاب شده ی نگاهش ، یک لقمه ی کوچک املت ،یک حس تکرار نشدنی ، چند جرعه چای و حرف هایی که انتها ندارند...  فردا , ...ادامه مطلب

  • نگاه من...

  • در هیاهوی زندگی دریافتم چه دویدن هایی که فقط پاهایم را از من گرفت  در حالی که گویی ایستاده بودم  و چه غصه هایی که سپیدی موهایم را حاصل شددر حالی که قصه ای کودکانه بیش نبود  دریافتم کسی هست که اگر بخواهد می شودو اگر نه نمی شودبه همین سادگی   خیلی بدهکارم.  بدهکار به محبت شما ،قدر این محبت ها را می دانم. ببخشید من را برای این غیبت ناخواسته ی طولانی...جملات بالا از من نیست. نویسنده ی آن را هم نمی شناسم بی تردید حقایقی در  این جملات نهفته است، اما  حقیقت پررنگ تر از آن این است که  من هر گاه با تمام وجود چیزی را خواستم ، خواستم و خواستم به شکل معجزه آسایی به آن دست یافتم. چیزی که ای کاش در آن نبود ... خواستن مطلق بود . من در ناممکن ، ممکن را یافتم...بیشتر آرزوهای من تا به امروز به حقیقت پیوسته اند ، آنهائی که آرزو ماندند از ضعیف بودن من در خواستنم و یا باور نداشتن به داشتن آن آرزو در نهاد و وجود من بودند. خداوند هر چیزی را که با عشق و با تمام وجود و بدون تردید از او بخواهید ، ممکن می سازد .  فقط کافیست که بخواهید ...      کاش نه میدویدیم و نه غصه می خوردیم      فقط او را می خواند,نگاه من,نگاه من محسن یگانه,نگاه منتظر ...ادامه مطلب

  • من توراتاعرش خداپیمودم...

  • بچه که بودم ، عشق بود . . . او همیشه با نگاهی با طراوت از مهر به من لبخند میزد..همه جا همراهم بود . همچون نسیم همراه قاصدک.....مثل شبنم و گل...مثل لبخند و کودک..مثل موج و دریا...و عشق زمزمه ی سفر نجوا کرد در گوش روح من..گفت که باید سفری دور رو شروع کند .. گفت همیشه هست.و یک روز هم بر می گردد . او یک امانت به من داد و رفت..یک دل پاک . وگفت وقتی برگشت..فقط همین از من طلب خواهد کرد .لحظه ها تبدیل به سال شد و من به امانتداری و انتظار خوو گرفتم ...گاهی سایه ای از او می دیدم اما سایه . فقط سایه است و با نور واقعیت محو می شود .گاهی شبحی از دور می آمد .اما وقتی نزدیک می رسید ..او نب, ...ادامه مطلب

  • منم و غرورم...

  •   شبیه چای سرد شد...ازدهن افتاد دودشد...هوارفت شبیه نوشته هایی که روی کاغذ آرمیدندوخاکسترشدند دورشد...خیلی دور شبیه همین آدم هایی که می افتند شایدازچشم بغض شد...پرازدرد شبیه اشکی که می چکد...  , ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها